کد مطلب:151493 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

اندوه ها و تربت کربلا
نام «كربلاء»، خود، در میراث تازیان كهن نیامده، بلكه بر لسان غیب جاری

گردیده است؛ تازیان نخست بار در حدیث پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - این نام را شنیدند؛ بدین ترتیب كه سعید بن جهمان روایت می كند و می گوید:

[233] جبرئیل با پاره ای از خاك قریه ای كه حسین در آن كشته می شود، به نزد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آمد. گفته شد: نام آن قریه «كربلاء» است.

رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: كرب است و بلاء. [1] .

پس این نام بر این قریه ی خاص نهاده شده و برای آن وضع گردیده بوده، ولی رواج و كاربرد آن از این حدیث به بعد آغاز شده است. اقتباس «كرب» و «بلاء» هم از


آن، با همه ی آنچه حروف كلمه القاء می كند و دلالت تصوری انكارناپذیرش، مستند است به همین نص. علی - علیه السلام - نیز از نام این محل پرسش كرد و همین برداشت را از آن نمود.

[278] راوی گوید: با علی از صفین بازگشتیم تا به محلی رسیدیم. گفت: این محل را چه می نامند؟ گفتیم: كربلاء. گفت: كرب است و بلاء. آنگاه بر تلی نشست و گفت: اینجا گروهی كشته می شوند كه به استثنای شهیدان ملتزم ركاب رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، از همه ی شهیدان روی زمین برتراند. حسین - علیه السلام -، خود، وقتی به كربلا فرود آمد، پرسید:

[275] این سرزمین را نام چیست؟ گفتند: كربلاء. حسین - علیه السلام - فرمود: كرب است و بلاء. پس از آن خبر غیبی، آوردن مسطوره ای از «خاك كربلا» كه بارها از آن سخن رفت، در حكم حمایت و پشتیبانی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - از هریك از آن خبرها با مصداق خبر و مسطوره ی خاك آن سرزمین بود، تا دلیلی عینی از دلائل نبوت و معجزات رسالت در شمار آید.

[213] در حدیث علی آمده است كه جبرئیل به پیامبر گفت: آیا از تربتش تو را ببویانم؟ پس دست دراز كرد و مشتی از خاكی برگرفت و به من داد. در حدیث انس آمده:

[217] قدری ماسه، یا خاكی سرخ، از برای او آورد، و ام سلمه آن را برگرفت و در پیراهن خویش نهاد.


در حدیث ابوامامه آمده:

[219] پیامبر به نزد اصحابش كه نشسته بودند، بیرون آمد... فرمود: «این تربت اوست» و آن تربت را به ایشان نشان داد. [2] .

ام المؤمنین، ام سلمه، با این تربت پیوندی مهمتر دارد و حدیث آن را با لختی تفصیل روایت كرده است:

[221 و 222] ... پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بیدار شد و خاكی سرخ در دست داشت. فرمود: جبرئیل مرا خبر داد كه این پسرم، حسین، در سرزمین عراق كشته می شود... و این تربت آن سرزمین است.... اهل این خاك او را می كشند! افزون بر این، رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - با به ودیعت سپاردن آن تربت نزد ام سلمه بر شرافت این بانو افزود و ام سلمه آن تربت را نزد خود می داشت. او روایت كرده و گفته است:

[223] حسن و حسین در خانه ی من پیش روی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بازی می كردند. جبرئیل فرمود آمد و گفت: ای محمد! امتت پس از تو این فرزندت را می كشند - و با دست به حسین اشارت كرد. رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - گریست و او را به سینه چسبانید؛ سپس گفت: «این تربت نزد تو امانت باشد»؛ آنگاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - آن تربت را بوئید و گفت: وای از كرب و بلاء! و گفت: ای ام سلمه! هرگاه این تربت به خون بدل شود، بدان كه پسرم كشته شده است. پس ام سلمه تربت را در شیشه ای نهاد و هر روز به آن می نگریست


و می گفت: روزی كه به خون بدل شوی، روز بس دشواری است! [3] .

در میان همسران پیامبر، این شرح و تفصیل، ویژه ی ام سلمه است. اما حدیث تربت را زنانی جز وی نیز روایت كرده اند: عایشه گوید:

[228] جبرئیل برای او پیامبر - صلی الله علیه و آله - به جانب «طف» در عراق اشارت كرد و تربتی سرخ برگرفت و آن را به او نشان داد و گفت: این تربت قتلگاه اوست. زینب بنت جحش روایت كرده است:

[230] تربتی سرخ به من نشان داد. و پاره ای از خاك سرخ رنگ او را برایم آورد.

[232] و پاره ای از آق سرخرنگ را بربایم آورد شگفت آن كه در احادیث همه ی ایشان و غیر ایشان یك وجه مشترك هست، و آن، «سرخی»، یعنی رنگ خون، است، ولی حدیث ام سلمه از تبدیل تربت به «خون» در روز عاشوراء حكایت می كند. براستی چه اسراری درا ین اخبار نهفته است؟ سر این تربت چیست؟ - كه: سرشك بیننده را برمی انگیزد! به خون تبدیل می شود! و رائحه ای مخصوص دارد! و بوی خوشش راهنمای كسی است كه در پی آن باشد:

[346] هنگامی كه - در عصر متوكل عباسی - آب بر قبر حسین روان كردند، پس از چهل روز آب فرونشست و آثار قبر محو گردید. پس اعرابیی از بنی اسد بیامد كه مشتی از خاك برمی گرفت و می بوئید، تا آنكه بر سر قبر حسین رسید و بر او گریست و گفت: پدر و


مادرم به فدایت باد! چه اندازه خوشبو بودی و پس از مرگ هم چقدر تربتت خوشبوست! آنگاه گریست و گفتن آغازید: ارادوا لیخفوا قبره عن ولیه [4] .

فطیب تراب القبر دل علی القبر [5] .



(یعنی: خواستند قبر او را از دوستدارش پوشیده دارند، ولی بوی خوش خاك قبر، قبر را نشان داد). این تربت، كرب، خون، قتل و بلاء را به یاد آدمی می آورد! و آیا آگاهی از آن رازها جز از خلال اخباری غیبی كه از آسمان به سرور پیامبران می رسد، شدنی است؟ یكی از بزرگترین دلائل نشانه های صدق نبوت و امامت، تحقق همه ی این اخبار و پیشگوئیهاست. «تربت كربلاء» همواره در روز عاشوراء به خونی بس سرخ بدل می شود. دوستداران حسین نیز مواره آن را از رائحه اش بازمی شناسند. خاك كربلا همواره ارج نهاده می شود؛ و بخاطر طهارت و شرفی كه نزد خداوند دارد، با سجده بر آن به خدا تقرب می جویند؛ و از آن بركت می ستانند و شفا می گیرند؛ چرا كه خون حسین در راه خدا بر آن روان شده است. سرزمین كربلا همواره یادآور اندوه و كرب و بلاء است؛ مصیبت و درد بر آن جریان دارد و جویهای خون در آن روان است! زیرا كه كرب است و بلاء!



[1] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (134 / 7).

[2] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (134 / 7).

[3] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (134 / 7).

[4] در مختصر تاريخ دمشق «عن عدوه»



كه درخور تامل است.

[5] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (7 /155).